نسبت بلندگويان

مقاله هادی سیف، با عنوان «جليل ضياءپور، رهبرى گروه نوآوران را به دست گرفت»، ويژه‏نامه رستاخيز، (شماره 739)، 19 مهر ماه 1356

مقدمه جلیل ضیاءپور در مورد مقاله هادی سیف: “بعضى از روشنفكران بدون غرض و مرض جامعه ما، كه با رسانه‏ها همكارى داشتند و از نظر من، اوضاع آشفته جوامع شرق و غرب و عكس‏العمل‌ها و برداشت‌ها و شيوه‏هاى تعرضات هنرى را از راه فن خود هنر نمى‏شناختند، مواقعى صميمانه (همچو ما) اعتراضات تند مى‏كردند كه به جا بود. زيرا تا زمينه‏هاى بحث و انتقاد (به ويژه از طريق رسانه‏ها) فراهم نگردد، وضع برداشت‌ها روشنى همه‏گير نمى‏گيرد. اينان كه خود درد بى‏فرهنگى و بى‏هويتى را كشيده‏ بودند، روشنگرى را چاره كار مى‏دانستند كه ما از اين حيث اينان را به جان مى‏پذيرفتيم، (من صميمانه دست‌هاى اين بلندگويان بيزار از بى‏هويتى را مى‏فشارم و به همه مسئولان رسانه‏هایى كه در ايجاد فضاى بحث و انتقاد همكارى داشته‏اند سپاس مى‏گويم). همه اين بلندگويان بى‏غرض و مرض جامعه ديروز ما، امروز از روشنان آشنا به هنرند و شايد كه هنوز بسيارى از مطلب هنرى براى آنان جاى مباحث فراوان دارد. اينان بودند كه به هر حال فضاى هنر را باز كردند و تا حد امكان به تنقيح آن پرداختند. «هادى سيف» و «فوآد فاروقى» و دوستان ديگرم، همچو من با شلاق صميميت با من مقابله به مثل كردند و در آن زمان به تصور اينكه ما بلندگويان هنر بيگانگانيم (كه البته مخالفان چنين جور كرده بودند) و به هنر بيگانگان و پيكاسوها التفات داريم، فرياد برداشتند: «چرا پيكاسو به هنر شرق التفات نكرد؟»

«هادى سيف»، اين دوست كنجكاو و با محبت ما كه تا پرسش‌هاى مانده را در سال 1368 در مجله فصلنامه هنر شماره 17 مطرح نكرد و پاسخ نگرفت مرا رهانكرد”، نوشت:

“نقاشان نوآور ايرانى مى‏كوشيدند كه تجربه‏هاى تازه مكاتب نقاشى غربى را هماهنگ با نيازهاى فرهنگى سنتى سرزمين ما به مرحله عمل در آورند. در اين ميان جليل ضياءپور رهبرى گروه نوآوران را با ارائه تجربه‏هاى كوبيسم به دست گرفت كه در ابتداى ظهورش در ايران، سخت بيگانه مى‏نمود.

جليل ضياءپور شيوه تازه را بعد از چند سالى اقامت در فرانسه و تعاليم بسيارى كه در اين راه آموخته بود بى‏آنكه به نيازهاى فكرى و فرهنگى گذشته و حال ايران بينديشند همانند يك كالاى ناهماهنگ به ايران آورد.

كارهاى اوليه ضياءپور، يك فريب آگاهانه در هنر قلمداد مى‏شود و نوعى لجاجت با هنر سنتى در قالب عنوان غبار روبى از چهره ارزش‏هاى اين هنر.

پيش آوردن شيوه جنجالى كوبيسم به عنوان تازه‏خواهى از اين نظر بود كه اين شيوه از جهتى به صورت نقش‌هاى سنتى (چون نقش فرش و كاشى و پارچه) هندسى بود و از جهتى، نمايشگر انديشه‏ها بود و راهى به درون نمایى داشت. در واقع اين شيوه هنوز شكل‏هاى سر و پا شكسته‏اى از طبيعت را با خود داشت و نيز به طبيعت محض بى‏توجه بود و به علاوه به عوامل هنرى موجود در ميان مردم ما نزديك و آشنا مى‏نمود.

با تمامى يك دندگى ضياءپور، به تجربه ديديم كه كوبيسم با همه محتواى غنى و پر معنايش در ايران با زمينه فرهنگى جامعه هرگز سازگار نشد و بيشترين واكنش‏ها به صورت خنده گرفتن جماعت از اين آثار منتهى شد. تنها بدعتى كه كوبيسم در ايران به جاى گذاشت شروع سر فصل تازه‏اى به اسم جدایى بين دنياى هنرمند و جامعه بود. اين دستاورد تا به آنجا رشد كرد كه تماشاچى سرگردان ماند.”

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *